اسلام دين همزيستي در ميان ملت ها

اسلام دين همزيستي در ميان ملت ها

  
به دنبال حوادث تروريستي اخير در عرصه بين المللي تصويري که برخي از رسانه هاي مغرض غربي از اسلام ارائه مي دهند،تصويري است وارونه و نا استوار به اين جهت برخي حلقات در غرب برآنند که وقت آن فرا رسيده تا تحت عنوان صف آرايي عليه تروريسم بين الملل،زمينه عملي پياده کردن تئوري هانگنتون در مورد برخورد تمدن ها فراهم ساخته شود به اين منظور خواستيم تا جهت روشن ساختن اذهان خوانندگان خويش در اين باره،نحوه نگاه اسلام به همزيستي در ميان ملت ها را به بررسي بگيريم.

همزيستي با ديگران،اصل و قاعده اي است که جدا دو مولفه ديگر را به عنوان ملزومات اساسي خود مي طلبد يکي الفت و محبت،و ديگري تفاهم و رغبت؛ روشن است که اين دوامر پديد نمي آيد مگر آن گاه که طرف هاي مختلف يک جامعه چند عقيدتي، به اصل تساهل و تسامح در ميان همديگر پايبند بوده و هستي با همي را با در نظرداشت عقايد مختلف،تحمل نمايند.

طبيعي است؛ اگر يکي از اطراف قضيه در اين جهان پهناور با همه تکثرهاي عقيدتي و قومي اي که دارد خود را از ديگران برتر دانست،يا عقايد ديگران را بدون آن که در بوته نقد گذاشته شوند مردود شمرد،در آن صورت راه ها به سوي همزيستي مسدود مي شود و اگر هم همزيستي اي شکل بگيرد،به قيمت قبول ذلت و بردگي اطراف ديگر خواهد بود،نه يک همزيستي برابر و شرافتمندانه.

دعوت پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد(ص) انقلاب يکتايي از نوع خود در جهان بشريت بود،اين دعوت که ارزشها و مفاهيم جديدي را در اعماق روان انسانهاي مومن غرس کرد ،نه از راه وادار کردن عقايد و انديشه هاي هاي ديگر به تسليم؛ بلکه از راه گفتگوي آزاد و بيان روشن،بي هيچ اجبار و فشاري به کرسي نشست و شعار اين دعوت در باره دگر انديشان و مخالفان آن اين بود که؛:« إدفع بالّتي هي احسن- به شيوه اي دفع کن که نيکوترين است» { مومنون:22/96}.

رسول اكرم (ص) روابط فيما بين افراد جامع جديد را برپايه هاي انساني اي بنا نهادند که به وسيله آن انسانها از همه مرزهاي اختلافات و تمايزات ديني،نژادي،طبقاتي و غيره گذشته و به جاي آن رابطه اي را جايگزين کردند که از هرگونه تعصبي دور است زيرا اسلام تمايز و برتري طلبي درميان انسانها برپايه عصبيت هاي ناروا را نابود ساخته و مردم را در انسانيت باهم برابر مي بيند.

از نظر اسلام؛ انسانها همه از يک پدر و مادر آفريده شده اند،همه آنها از آدم اند و آدم از خاک بود،بنابر اين نبايد با آويختن به سلاله هاي پدري،خوني،نژادي و قومي بر همديگر فخر بفروشند.

در ميزان اسلام،خلق همه تحت تکفل خدايند لذا دوست داشته ترين آنها نزد خداوند(ج) کساني هستند که براي رعاياي او نافع تر باشند.

با تکيه بر مبادي و قواعد انساني اي که اسلام براي پيروانش ترسيم نموده است،انسان مسلمان با قلبي باز و بي کينه به انسانهاي ديگر مي نگرد،چه به عقيد? او معتقد باشند و چه نباشند،با اين باور که يک رابطه محکم انساني همه انسانها را به هم گره زده و او عضوي از پيکره بزرگ انسانيت مي باشد.

از آنچه گذشت،به اين نتيجه مي رسيم که اصل همزيستي،تفاهم و تسامح با ديگران،جزئي از باورهاي يک مسلمان است،مسلمان مي داند که خداوند(ج) او را در درون خانواد? بزرگي به نام انسانيت آفريده است تا با ديگران بر اساس شناخت و تفاهم همزيستي نمايد،زيرا او در قرآن خويش به روشني مي خواند که : « اي مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را ملت ها و قبايل مختلف گردانيديم تا با يکديگر شناخت حاصل کنيد،بدانيد که گرامي ترين شما نزد خداوند(ج)،پرهيزگارترين شماست» {حجرات:49/12}.

باور داريم که در جهان هيچ نظام يا قانون اساسي اي نيست که دعوت آن تا به اين پايه بر اصل انسانيت بشر تأکيد نهاده باشد. ملاحظه مي کنيم که خطاب در اين آيه کريمه متوجه همه انساها است و واژه «ناس» فراگيرترين واژه در معني انساني خود است که تمام بشر را از هر رنگ،قوميت،دين و طبقه اي که باشند،شامل مي شود.

سپس در همين آيه کريمه بر محور هر گونه تمييز نا جايزي بين آنان تأکيد شده است زيرا همه از يک پدر و مادر بوده اند که بعدا به ملت ها و قبايل تکثر يافته اند،و اخيرا آيه کريمه هدف از اين تکثر را تعارف و شناخت بشر با همديگر ذکر مي کند. سؤال اين است که آيا تعارف،بدون همزيستي،تسامح و تعاون امکان پذير مي باشد؟

آن گاه حق تعالي يگانه صفتي را که عامل برتري و تفوق يک انسان بر ديگران است بيان مي نمايد؛ و آن فقط تقوا است. تقوا يعني عمل نيک و شايسته اي که بنده را به خداوند (ج) نزديک ساخته و او را محبوب پروردگار مي گرداند خدمت به خلق خدا (ج) دريچه اي ديگر به سوي اين مقصود است،چنانچه رسول خدا (ص) مي فرمايند: « نزديک ترين مردم به خدا،نافع ترين آنها براي خلق است».

اسلام براي غرس بذر تقوا در دلها برنامه اي جامع و کامل وضع کرده است،در اين برنامه،ياري دادن حق و دوري از عصبيت هاي جاهلي جايگاه خاصي دارد.

چنان که اسلام عصبيت هاي جاهلي را به سوي عصبيت،براي حق و عدل و خير خواهي براي تمام مردم متحول گردانيده است.

جامعه اسلامي،جامعه اي است که فرزندان آن برمبناي خير با هم پيوند برقرار کرده و بر خير نيز همياري و تعاون دارند: « بر نيکوکاري و تقوا تعاون و همياري کنيد نه بر گناه و تجاوز» {مائده/2}. بنابراين،هرگونه انحرافي از اين مبدأ،انحراف به سوي انواع عصبيت هاي جاهلي و خروج از تعاليم اسلام خواهد بود،رسول اکرم (ص) برهمين معني تأکيد نهاده و فرموده اند:« هرکس عملش بروي کندي کند،نسبش به ياري اش نخواهد شتافت». اين که يک ملت هميشه شناسنامه قومي و نسبي خود را اصل و محور قرار داده و مفاخر ملي خود را به رخ ديگر ملت ها بکشد،گام اول در راستاي تنش آفريني در سطح ملت ها و برهم زدن آرامش بشريت است.

تاريخ نيز نشان داده است که جنگ ها و کشمکش ها ميان ملت ها،اگر بعد ديني نداشته يعني حقي پشت سر آن نبوده است تماما از کوبيدن بر طبل مفاخر و مناقب جاهلي ناشي گرديده است. در ميان يک کشور نيز چه بسا کساني طبل مفاخر يک قوم را بنوازند و آن را به رخ ديگر اقوام بکشند که اين منافي با اصول همزيستي در اسلام است،چه بسا يک منطقه و يک ولايت بر طبل مفاخر تاريخي خود بکوبد،که باز از اين صدا رايحه اختلاف،دوگانگي و کشمکش به مشام مي رسد،هر چند اين کوبيدن بر طبل مفاخر،گاهي القاب فرهنگي،علمي و.... را نيز با خود يدک بکشد و واژه هاي ظاهر الصلاحي را نيز در اين راستا به استخدام فرهنگ دوگانگي فرا بخواند،اسلام اين شيوه را نمي پسندد،اين که مي گويي من عالم و فرهنگي هستم،من سکان دار ادب و دانش هستم،خود به خود مفهوم مخالفي را با خود يدک مي کشد و آن اين است که ديگران گويا جاهل اند،گويا بي ادب و بي دانش اند،اين خود بزرگ بيني در اسلام جايي ندارد. اگر تو در ميدان تقوا که فقط مي تواند از محور دين ناشي شود حرف حسابي داري؛ آن است که مي تواند رمز فضيلت تو به حساب آيد. و آن هم با ادعا نمي شود بگذار ديگران از مفاخر تو سخن بگويند تو خود بر طبل مناقب خويش نکوب اگر تو نگين الماس باشي که نيک بدرخشي خود به خود چشم ها به سوي تو خيره مي شود و همه به ستايش تو لب به سخن مي گشايند.

در تاريخ قديم و جديد چه بسيار دانشمندان،فرهنگيان،اديبان،هنرمندان و سخن سراياني بوده اند که در خدمت نظام هاي جور و جهل و سيستم هاي مبتني بربيداد و استبداد قرار داشته اند،باطل آنها را توجيه کرده و برخوان يغماي آنها چريده اند،و باز در تاريخ،هيچ عاقلي روزي به نفع آنها دستي بالا نکرده و از آنها به عنوان موجودات ارزشي نامي به ميان نيامده و نخواهد آمد اگر مطرح باشند،برکنگره هاي بيداد ديگران و در حاشيه ستم مستبدان و به عنوان هيزم کشان دوزخ جهل جاهلان و بيداد بيادگران مطرح اند و بس و اين هرگز فخر نيست.

تعاليم اسلام در امر داشتن نگاه انساني نسبت به عموم بشر،بسيار شفاف و روشن است،اسلام چند گونگي اعتقادي در سطح جوامع بشري را نيز به رسميت مي شناسد منتهي آنچه هست اين است که اسلام اصل دعوت را در رابطه با دگرانديشان مبني قرار داده و مي کوشد حقايق را به همه بشريت برساند،زيرا اسلام حقيقت را فراتر از آن مي داند که در انحصار يک ملت،يک قوم و يک جامعه قرار داشته باشد.

در عين حال،اسلام عقايد و اديان ديگر را به رسميت شناخته،و در پايبندي به عهد و پيمان مسلمين با آنان تأکيد مي گذارد و طبيعتا به عنوان آخرين دين آسماني به همه اديان الهي ما قبل از خود باور دارد،همين طور به تمام پيامبران الهي پيشين. اسلام به هم? اين اديان و به همه اين رسالت ها احترام مي گذارد:« لا نفرق بين أحد من رسله- ما ميان هيچ يک از پيامبران الهي فرقي نمي گذاريم» [بقرة/25].

بنابراين،احترام گذاشتن مسلمين به افراد و ملت هايي که عقيدتا با آنان مخالف اند،برخاسته از متن عقيد? اسلام است و يک تعارف يا رياکاري نيست.

لذا اين حقيقت مي طلبد که ديگر اديان و ديگر اطراف جامعه بشري نيز با اسلام عين همين رويه را دنبال کنند و گرنه بحث مقابله بالمثل پيش مي آيد. تصور نگارنده اين است که اسلام در هيچ عصري در رفتار با ديگران و ملت ها به گونه تهاجمي عمل نکرده است بلکه خواسته است تا دعوت خود را به شيوه حکيمان جلو ببرد و اين ديگران بوده اند که شيوه تهاجمي عليه اسلام و مسلمين را در پيش گرفته اند و وقتي هم بحث مقابله به مثل پيش آمده و مسلمين از خود واکنش نشان داده اند،و بي درنگ خشونت و برچسب افراط گرايي به آنها زده شده است.

آنچه در زمان حاضر بخصوص در تعامل با غرب مطرح است،اين است که غربيان اکثرا در محکمه داوري ها و پندارهاي خود مسلمين را به طور يک طرفه به محاکمه کشيده اند،تلاش هدفمندانه آنها در حال حاضر بيشتر معطوف بر اين است تا صف مسلمين را از درون بشکافند به اين نحو که جهان اسلام را به دوبخش بنيادگرا و سطحي گرا (ميانه رو) تقسيم و تجزيه نموده و آن گاه به پندار خود به ميانه روان بگويند که : ما با شماييم و ضرورت دارد که همه ما عليه آن گروه ديگر باشيم! اين گونه برخورد در خوشبينانه ترين تعبير ناشي از عدم شناخت غربي ها از اسلام است. غرب بايد اولاً اسلام را بشناسد ووقتي کليات اسلام را شناخت آن گاه مي داند که در اسلام همه ميانه رو اند چون اسلام دين ميانه وامت اسلام امت وسط است ودر عين حال به اين واقعيت نيز مي رسد که در اسلام همه مسلمين اصول گرايند زيرا زندگي آنها براساس اصول اسلام بنا شده است ويا آرزو دارند که براساس اصول آن بنا شود واصول؛ يعني بنيادها،بنا براين هرکس اصول گرا نيست اومسلمان واقعي نيست ولذا غرب بايد بداند که هر مسلمان واقعي يک اصول گراي واقعي وتمام عيار است. البته اين اصول گراي لزوما باتند روي وافراط گرايي همراه نمي باشد زيرا افراط گرايي وخشونت نما د يک واکنش است واگر کساني به واکنش بر انگيخته شوند،اين برانگيزانندگان آنان هستند که مسئول ايجاد افراط گرايي مي باشند اگر مسلمين وادار به دفاع از خود مي گردند،اين حق آنها است زيرا تجاوز دفاع را مي طلبد ودفاع از خود سنتي از سنت هاي طبيعت وهستي است از اين جهت قرآن کريم براي مسلمين اين اجازه را داده است که از خود دفاع کنند،وفرموده است: « وبا مشرکان بجنگيد به تمامي چنان که آنان باشما مي جنگند به تمامي » [توبه /26] ومي فرمايد: « وبجنگيد درراه خدا با آناني که با شما مي جنگند وتجاوز نکنيد،زيرا خداوند(ج) تجاوز گران را دوست ندارد. » [بقره/190].

جوامع بشري سالم جوامعي هستند که سياست هاي راستين انساني دارند،اين سياست ها صادقانه است نه ريا کارانه وتوأم با دروغ وفريب. اسلام باصراحت حقوق انساني ديگر اديان را حتي در درون جوامع اسلامي به رسميت شناخته است.

رسول اکرم فرموده اند :«هرکس بر معاهدي (يعني فردي از اديان ديگر که در حوزه روابط تعريف شده قرار دارد ) ستم کند يا حقي از وي را بکاهد يا او را فراتر از توانش مکلف گرداند يا چيزي از او بدون رضايش بگيرد بداند که من در روز قيامت خصم اوهستم ». قرآن کريم ميگويد: « بگوشما را دين شما است ومرا دين من» ( کافرون/ 6).

پس چنان که بر قرار ساختن ديموکراسي راستين در ميدان سياسي جز با وجود آزادي هاي سياسي وچند گانگي حزبي امکان پذير نيست همچنين آزادي عقيدتي جز با قبول چند گانکي ديني امکان پذير نميباشد واگر صاحبان هر دين وعقيده اي به مخالفان خود بگويند: آزادي حق برابر همه ما وشما است،نه حق انحصاري يک گروه ويک دين؛ درآنصورت است که ملتها ميتوانند با صلح وسلام زندگي کنند.

اسلام به صاحبان ديانت هاي ديگر،چنين نگاه صادقانه و راستين دارد. در کتاب« الخراج» يحي بن آدم آمده است:« آن گاه که اجل عمر بن خطاب (رض) خليفه دوم اسلام فرا رسيد چنين سفارش نمود: من خليفه بعد از خود را سفارش مي کنم تا به اهل ذمه (يعني اهل اديان آسماني ديگر که در درون جامعه اسلامي زندگي مي کنند.) خير خواه باشد و به عهد خود با آنان وفا کنيد و آنان را بالاتر از طاقت و توانشان مکلف نگردانند».

اين سفارش عمر (رض) دقيقا منطبق با تعاليم اسلام و سازگار با پيماني که به نام (پيمان عمري) معروف است و بر اساس آن به نصارايي که در بيت المقدس،زندگي مي کردند،اين حق داده شد که در کمال امن و آسايش،زندگي کنند،خود شان کليسا ها ي شان و صليب هاي شان از تعرض مصئون باشد،نه کليساهاي شان ويران شود،ونه صليب هاي شان شکسته شود و نه در دين خود مورد اجبار و فشار قرار گيرند و نه به کسي از آنان زياني وارد گردد.

اين است موضع اسلام در برابر غير مسلمانان؛ چه اين غير مسلمانان وفادار و به اصول همزيستي در ميان بشر پايبند باشند. چرا که اسلام هرگز باقي ماندن غير مسلمانان را بر عقايد شان به چالش نمي کشد. در قرآن يک قاعده اساسي وجود دارد که مي گويد:« لا إکراه في الدين- در دين هيچ اجباري و اکراهي نيست» [بقرة/256].

البته قرائت هاي تفسيري از اين آيه کريمه متنوع است و در اينجا مجال باز کردن آن نيست عدالت در اسلام نيز براي همگان است،چه آنان مسلمان باشند و چه دشمنان اسلام،زيرا قرآن مي گويد:« دشمني با قومي شما را بر آن وا ندارد که عدالت نکنيد؛ عدالت کنيد زيرا اين نزديکتر به تقوا است» [مائدة/8].

منابع و مصادر دست اول اسلام اعم از قرآن و سنت به طور کل به ما فهمانده اند که اسلام با کمال رضا و رغبت وجود اديان و عقايد ديگر را مي پذيرد و به اصل آزادي ديني معترف است. سياست عملي مسلمين در طول تاريخ نيز گوياي اين حقيقت مي باشد. چنان که خداي متعال مي فرمايد:« خداوند شما را از نيکوکاري و عدالت با کساني که با شما در دين نجنگيده اند وشما را از ديارتان بيرون نرانده اند،باز نمي دارد زيرا خداوند دادگران را دوست دارد» [ممتحنه/8].

همزيستي مسالمت آميز ميان مسلمين و غير مسلمين از همان عصر اوليه اسلام تا به امروز در جوامع اسلامي پيدار بوده است و امروز نيز چنين است چالشي که ميان دنياي اسلام و غرب در قرن هاي أخير به وجود آمده و هم اکنون در آغاز قرن بيست و يک به مرحله حادي رسيده است در واقع جهان اسلام به ناحق در اين چالش متهم قرار گرفته است حقيقت اين است که اژدهاي توسعه طلبي و جهان گشايي از غرب به راه افتاد و دورادور دنياي اسلام پيچيد،غربي ها آمدند وخلافت اسلامي را فرو ريختند،کشور هاي اسلامي را تجزيه نموده ومستعمره خويش ساختند ،فلسطين را از صاحبان آن گرفته وبه دشمنا ن شان سپردند و... در کارنامه غرب عليه اسلام ومسلمين مي توان ازاين قبيل بسيار برشمرد.

آري غرب با اين رويکرد خود همزيستس وصلح در جهان را به چالش کشيده وآن را در سرا شيب يک انفجار قرار داده است ،بسياري در غرب اکنون اين واقعيت را من دانند که در اين انفجار اين تنها ديگران نيستند که نابود مي شوند بلکه خود غرب نيز بازنده اين ميدان خواهد بود،زيرا خانه غرب شيشه ئي است در حالي که ديگران بر شکم خود سنگ بسته اند تا احساس گرسنگي آنها را آزار ندهد . سؤالي که مطرح است اين است که چه کسي لقمه نان آنان را از آنان گرفته است ؟! چه کسي برخوان الوان نعمت هاي کره زمين بر نشسته وبه ديگران اولتيماتوم صادر مي کند؟ اين ها مسايلي است که بايد دقيقا به آن انديشيد .

اگر غرب به فکر راه برگشت باشد ،بايد قبل از آن که خيلي دير شده باشد شروع کند. اين شروع بايد بايک رويکرد حقيقت بينانه همراه باشد،غرب بايد قبل ازهمه حقايق را باور کند وبه آن اعتراف نمايد حسن ختام اين مقال اشاره به مقدمه نشريه اي است که آن را کميته بين المللي صليب سرخ در ژينومنتشر نموده وعنوان آن اين است : « از حافظه تاريخ عربي واسلامي » در مقدمه اين نشريه آمده است :« سيري آگاهانه وعميق در ميراث عربي و اسلامي بر اين حقيقت تأکيد مي گذارد که اسلام در بعد انساني،داراي مفاخر درخشاني است احترام به حقوق جنگجويان،مهر ومحبت نسبت به قربانيان وبرخورد انساني باآنان از تعاليم اسلام است واز اين حيث تعاليم اسلام تماما با قوانين بين المللي هماهنگ مي باشد » .

نشريه صليب سرخ مي افزايد : « نگاه مدقانه ومتأملانه در تاريخ اسلام به وضوح اشتياق شريعت بزرگ اسلام واشتياق فرماندهان لشکرهاي مسلمين را به احترام گذاشتن بر انسانيت دشمن به اثبات مي رساند ؛ چه اين دشمن جنگجو باشد،چه اسير و چه يک شهروند بي دفاع. بنابر اين با تأکيد مي گوييم که شريعت اسلام يکي از منابع مهمي است که قانون بين الملل انساني،قواعد و اصول خود را از چشمه سار زلال و بلند آن در يافت کرده است».

نشريه صليب سرخ بين المللي در صفحات خود بعضي از متون ميراث اسلامي را نقل کرده و در مقابل به صورت مقايسه اي بندهايي از مواد قانون بين الملل انساني معاصر و متون آن را که دقيقا از متون اسلامي برگرفته شده است،ذکر مي کند. اين نشريه به صراحت خاطر نشان مي سازد که پيمان هاي چهارگانه ژينو منعقد در سال 1949م و دو پروتوکول ضميمه آن که در سال 1977ميلادي منعقد گرديده دقيقا از روح متون اسلامي استنباط و استنساخ گرديده اند.

نشريه صليب سرخ بين المللي در مقدمه خود،بعضي از سفارشهاي رسول اکرم (ص) و برخي از رهبران مسلمان را به فرماندهان لشکرهاي اسلام در مورد رعايت و احترام اکيد به حقوق انسان نقل کرده و مي افزايد: قضيه به همين حد هم متوقف نبوده بلکه فقه اسلامي آمده است و قوانين محکمي را نيز در اين زمينه تبيين کرده است. اين نشريه مذهب امام مالک و امام اوزاعي را نقل مي کند که مي گويند: به هيچ حالي از احوال کشتن زنان و کودکان دشمن جواز ندارد و لو اينکه اهل حرب آنان را سپر خويش قرار داده باشند.

اين موضع طلايي و جاودان تعاليم اسلام که نشريه جمعيت بين المللي صليب سرخ به آن اشاره کرده است،مربوط به موضع انساني اسلام در قبال دشمنان روياروي و در حال جنگ است پس بايد قياس کرد موضع اسلام در قبال ملت هاي هم پيمان به بي طرف را ! و چه نيکو گفته اند که:« بضدها تعرف الأشياء- هرچيز را به ضد آن بايد شناخت».

روش مکاتب و تمدن هاي ديگر در تعامل با ملت ها فقط با نگاهي گذرا به دو جنگ جهاني اول و دوم و نيز قطب بندي هاي نوين جهاني به سادگي قابل فهم و قابل دريافت است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:اسلام دين همزيستي در ميان ملت ها, | 15:26 | نویسنده : دکتر عابد نقیبی |
value=